استوانه کوروش

تنها سند نسبتاً مفصلی که از کوروش برجای مانده، استوانهای بهطول ۲۲٫۵ سانتیمتر و عرض ۱۱ سانتیمتر از جنس خاک رس با نبشتهای ۴۵ سطری بهزبان بابلی است که امروزه با شمارهٔ ۹۰۹۲۰ در اتاق ۵۲ بخش ایران باستان موزهٔ بریتانیا نگهداری میشود.تکهٔ اصلی این استوانه در سال ۱۸۷۹ میلادی توسط هرمزد رسام در حفاری معبد مردوک در بابل پیدا شد، این تکه حاوی ۳۵ خط بود. تکهٔ دوم که شامل خطهای ۳۶ تا ۴۵ میشود، در سال ۱۹۷۵ میلادی در کلکسیون بابل دانشگاه ییل یافت شد و به استوانهٔ اصلی پیوست گردید.
این استوانه پس از شکست دادن نبونعید و تصرف بابل، نوشته شده و به منزلهٔ سند و شاهد تاریخی پرارزشیاست. با این همه، به کمک آن نمیتوان به تصویر درستی از پدیدآورندهٔ آن دست یافت، چون در این نبشته به همهچیز از چشم کاهنان بابلی نگریسته شدهاست. این متن ماهیتاً یک بیانیهٔ سیاسی نیست و نبشتهٔ پایِ بناست که بهعنوان پی دیوارهای بابل برای یادبود بازسازیهای کوروش در آنجا گذاشتهشدهاست. اما این نبشته نشان میدهد که کوروش چگونه در بابل بیدرنگ برنامهٔ ساختمانی گستردهای را به اجرا درآورد. مثلاً باروی درونی و بیرونی شهر بابل را بازسازی و مرمت کرد و درگاههایی از جنس برنز بر دروازههای شهر ساخت.
کوروش پس از معرفی خود و دودمانش و شرح مختصری از فتح بابل، میگوید که تمام دستاوردهایش را با کمک و رضایت مردوک به انجام رساندهاست. وی سپس بیان میکند که چگونه آرامش و صلح را برای مردم بابل، سومر و دیگر کشورها به ارمغان آورده و پیکر خدایانی که نبونعید از نیایشگاههای مختلف برداشته و در بابل گردآوری کرده بوده را به نیایشگاههای اصلی آنها برگرداندهاست. پس از آن، کوروش میگوید که چگونه نیایشگاههای ویرانشده را از نو ساخته و مردمی را که اسیر پادشاههای بابل بودند را به میهنشان بازگرداندهاست.
در سال میلادی، سازمان ملل متحد استوانهٔ کوروش را به همهٔ زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد و بدلی از این استوانه در مقر سازمان ملل در شهر نیویورک قرار داده شد.
شخصیت کوروش
کوروش در نزد بابلیان، برگزیدهٔ مردوک و در نزد یهودیان، مسحشدهٔ خداوند بود و بهنظر نمیرسد که مادها او را سروری بیگانه فرض کردهباشند. هرودوت میگوید که پارسیان از او چونان یک پدر سخن میگفتند، زیرا وی مهربان بود و از آنچه برای ایرانیان نیکو بود، کوتاهی نمیکرد؛ در عین حال هرودوت وی را مردی زودخشم میداند. داندامایف میگوید «کوروش محبوبترین شاه پارس و بنیانگذار یک امپراتوری جهانی بود».«به نظر میرسد کوروش به سنت و ادیان سرزمینهای فتح شده احترام میگذاشت. پارسیها او را پدر، روحانیان بابل او را برگزیده مردوک، یهودیها او را مسیح فرستاده شده از جانب یهوه و یونانیان او را فاتحی بزرگ و سیاستمداری باهوش میدانستند. گزنفون در کورشنامه او را حکمرانی آرمانی و ایدهآل توصیف میکند».
والتر هینتس، میگوید: «کوروش سه امپراتوری را ساقط کرده بود: ماد، لیدیه و بابل. آیندگان فراموش نکردند که کوروش هیچکدام از سه فرمانروا، نه آستیاگ، نه کرزوس و نه نبونعید را نکشت، بلکه به تبعید آنها بسنده کرد و حتی برای آنها زندگی شاهانهای فراهم آورد. این رفتار در جهان باستان بیسابقه بود و تا زمان کوروش هرگز اتفاق نیفتاده بود».
اوریل رپپورت میگوید: «فتوحات کوروش مولد پهناورترین امپراتوری بود که تا به الان شناخته شدهاست».
کوروش از دیدگاه یهود
کوروش جایگاه ویژهای در تاریخ اسرائیل دارد، در منابع عهد عتیق، با عناوین «مسیح خداوند» و «سرور، خدای بهشت» خطاب شده و به او «همهٔ پادشاهیهای روی زمین» داده شدهاست. در کتاب عزرا و اشعیای نبی، از وی چنین یاد شدهاست: «او شبان من است و رضایت خاطر مرا فراهم خواهد کرد.نام او در رسالت دیترو ایسایا در کتاب عزرا و در انتهای کتاب شرح وقایع تاریخی ۲ و در کتاب دانیال (۱:۲۱; ۶:۲۹; ۱۰:۱) ذکر شدهاست. در این پاراگرافها او، هم به عنوان کسی که مقدر شده تا اسرائیل را حفظ نماید و عملیات مشخصی را از طرف خدای اسرائیل (دیترو ایسایا) برای آن به انجام رساند و هم به عنوان شخصی که فرمان و قانونش پایه و اساسی شد برای برگشت به زایون و برپاسازی معبد ویران شدهٔ عزرا، ظاهر شدهاست. ظاهراً موفقیتهای کوروش، خصوصاً آمادهسازیها و اقداماتی که نشان میداد جنگ بین او و بابل به تأخیر میافتاد، در قسمتی از مسئولیت دیترو ایسایا برای نبوت مطلق او در آزادسازی و رستگاری قریب الوقوع اسرائیل و تخریب در شرف وقوع و احتمالی بابل بود. امیدهای پیغمبر به وضوح در بخش ۴۵:۱-۱۳ بیان شدهاند. «خدا رو به تدهین شدهاش [کوروش] نمود. کسی که در گذشته به او کمک نمود و در آینده نیز در ادامه فعالیتهایش به او کمک خواهد نمود». «من قبل از تو خواهم رفت و کوهها را صاف میکنم، درهای برنزی را خُرد خواهم نمود و ستونهای آهنی را به تکههای ریز خرد میکنم». کوروش بر آن است که اورشلیم را بازسازی نماید و جامعهٔ تبعیدشده را دوباره بازگرداند. در حالیکه او هنوز خدای اسرائیل را نمیشناسد: «من تو را با اسم صدا میزنم، با نام فامیلی صدا میزنم، با اینکه تو مرا نمیشناسی» او در نهایت چنین خواهد کرد، بنا بر کمک بزرگی که از او دریافت خواهد نمود. این نبوت همانطور که قبل از این اتفاق تحویل شد، احساسات و امیدهای پیامبر را که منتظر تسخیر بابل و تنبیه آن است، نمایان میکند.
دین کوروش

در بابل و جاهای دیگر، مدارک فراوانی در ارتباط با تسامح کوروش در امور دینی بدست آمده و هیچ نشانهای از تعصب وی به دین ملیاش دیده نشدهاست.دربارهٔ اینکه کوروش چه دینی داشت، اختلاف نظر وجود دارد و احتمالاً کوروش خود میبایست پرستندهٔ اهورامزدا بودهباشد، اگرچه تقریباً هیچ چیزی دربارهٔ باورهایش نمیدانیم. مطابق با گزارش گزنفون، کوروش در بارگاهش پیرامون مسائل دینی از رهنمودهای مغان پیروی مینمود. اگرچه بسیاری از پژوهشگران، کوروش را زرتشتی نمیدانند، مری بویس قویاً استدلال میکند که کوروش خود یک زرتشتی بود که چنان پا جای پای نیاکان خود میگذارد، نیاکانی که از سدهٔ هفتم پیش از میلاد هنوز پادشاهان کوچکی در انشان بودند. او خاطرنشان میسازد که آتشکدهها و نیایشگاههای پاسارگاد حاکی از عمل به آیینهای زرتشتیاست و متنهای یونانی نیز به عنوان شاهد آوردهاند که مغان زرتشتی جایگاههای ارزندهای در دربار کوروش داشتهاند. لوییس گری عقیده دارد که کوروش دقیقاً پیرو آئین ایرانیان باستان قبل از گاتاهای زرتشت و بازماندهٔ آن در اوستای جدید بود و خدایانی که مورد تکریم کوروش بودند، با اهورامزدا، میترا، آذر و آناهیتا، قابل تطبیق هستند. وی معتقد است دین کوروش به آئین ارائهشده در اوستای جدید نزدیک بوده و دلیلی برای زرتشتی دانستن او وجود ندارد.در برابر، پژوهشگرانی همچون جورج کامرون و والتر هینتس عقیده دارند که زمان زندگی زرتشت مابین سالهای ۶۶۰ تا ۵۸۲ پیش از میلاد بوده و کوروش در این مدت، حتی با زرتشت دیدار هم داشته و پیرو دین زرتشتی بودهاست و دلیل این استدلال را آتشدانهای ساختهشده در فضای آزاد و برج نگهداری آتش در پاسارگاد میدانند ماکس مالوان میگوید که تاکنون هیچ مدرکی بدست نیامده که بر پایهٔ آن بتوان گفت، کوروش زرتشتی بودهاست ولی رفتار او با آموزههای زرتشت و اصول دین او نقاط مشترک بسیاری دارد و شاید از دین زرتشتی تأثیر پذیرفته باشد.
ذوالقرنین

نقشبرجستهٔ انسان بالدار یکی از ستونهای بازمانده از کاخ بارعام در پاسارگاد است که روزگاری روبروی دو درگاه تالار مسقف ستوندار قرار داشتند.دربارهٔ این نقش، تفسیرهای بسیاری انجام شدهاست که یکی از آنها توسط ابوالکلام آزاد ارائه شدهاست. ابوالکلام آزاد این نقش را همان ذوالقرنین مذکور در قرآن میداند و معتقد است که ذوالقرنین ذکرشده در قرآن، کوروش است. استدلالات آزاد را میتوان بهصورت زیر خلاصه کرد
نقش برجستهٔ انسان بالدار در پاسارگاد که شاخهای قوچ دارد و بالهای عقاب، نشاندهندهٔ کوروش است که او را همان ذوالقرنین، یعنی «صاحب دو شاخ» مشخص میکند. به ویژه که کوروش در تورات به عنوان «عقاب شرق» خوانده شدهاست.
در قرآن (سورهٔ کهف، آیهٔ ۸۳ تا ۹۸) از «ذیالقرنین» بهصورت پادشاهی که خداوند همهگونه کامیابی بدو داد، سخن رفتهاست که از سوی مغرب تا جایی که آفتاب غروب میکند و از سوی مشرق تا جایی که خورشید سر برمیآورد، رفت و سپس از جنوب به شمال رفت و به پای دو کوه رسید که در کنارهٔ آن قومی میزیستند و آنها از او خواستند تا میان آنها و قبیلههای بیشمار یاجوج و ماجوج سدی بسازد و وی چنین کرد. مولانا آزاد میگوید کوروش کسی بوده که به غرب و شرق لشکر کشید و آنگاه به قفقاز رفت و در آنجا سدی ساخت تا جلوی قبیلههای آسیایی را بگیرد و این قبیلهها را چینیها یوئهچی خواندهاند که با «یاجوج» شباهت دارد و مغولان را هم فنکوک خواندهاند که با ماجوج همانند است.
در کتاب تورات، بخش دانیال نبی (باب هشتم) از رویایی سخن رفته که طبق آن، قوچی دو شاخ از بز کوهی یک شاخی شکست میخورد. مولانا آزاد میگوید این قوچ دو شاخ کوروش بوده و آن بز کوهی، یونانیاناند و این «دو شاخ بودن» کوروش را با ذوالقرنین نسبت میدهد.
این استدلالها را نمیتوان پذیرفت زیرا نقشبرجستهٔ انسان بالدار نمیتواند تصویر کوروش باشد، بدلیل آنکه در هنر جهان باستان نمونهها و همانندهایی دارد. همچنین، کوروش در قفقاز سدی نساخت و با یوئهچیها که چهارصد سال پس از او پا به صحنهٔ تاریخ گذاردند، هیچ رابطهای نداشت و با مغولان که هزار و چند صد سال پس از او در تاریخ جایی باز کردند، ارتباطی نداشت. قوچ دو شاخ مذکور در تورات نیز هیچ ارتباطی با کوروش ندارد زیرا وی از یونانیان هیچگاه شکست نخورد.
وصيت نامه كوروش كبير
وصيت نامه كوروش كبير

فرزندانمن، دوستان من! من اكنون به پايان زندگی نزديك گشته ام. من آن را با نشانه هایآشكار دريافته ام.وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپنداريد و كام من اين است كه ايناحساس در کردار و رفتار شما نمايانگر باشد، زيرا من به هنگام كودكی، جوانی و پيریبخت يار بوده ام. هميشه نيروی من افزون گشته است، آن چنان كه هم امروز نيز احساسنمی كنم كه از هنگام جوانی ناتوان ترم.من دوستان را به خاطر نيكويی هایخود خوشبخت و دشمنانم را فرمان بردار خويش ديده ام.زادگاه من بخش كوچكی ازآسيا بود. من آنرا اكنون سربلند و بلندپايه باز می*گذارم. اما از آنجا كه از شكستدر هراس بودم ، خود را از خودپسندی و غرور بر حذر داشتم. حتی در پيروزی های بزرگخود ، پا از اعتدال بيرون ننهادم. در اين هنگام كه به سرای ديگر می گذرم، شما وميهنم را خوشبخت می بينم و از اين رو می خواهم كه آيندگان مرا مردی خوشبخت بدانند. مرگ چيزی است شبيه به خواب . در مرگ است كه روح انسان به ابديت می پيوندد و چون ازقيد و علايق آزاد می گردد به آتيه تسلط پيدا می كند و هميشه ناظر اعمال ما خواهدبود پس اگر چنين بود كه من انديشيدم به آنچه كه گفتم عمل كنيد و بدانيد كه من هميشهناظر شما خواهم بود ، اما اگر اين چنين نبود آنگاه ازخدای بزرگ بترسيد كه در بقایاو هيچ ترديدی نيست و پيوسته شاهد و ناظر اعمال ماست.بايد آشكاراجانشين خود را اعلام كنم تا پس از من پريشانی و نابسامانی روی ندهد.من شما هردو فرزندانم را يكسان دوست می دارم ولی فرزند بزرگترم كه آزموده تر است كشور راسامان خواهد داد.فرزندانم! من شما را از كودكی چنان پرورده ام كه پيرانرا آزرم داريد و كوشش كنيد تا جوان تران از شما آزرم بدارند.تو كمبوجيه، مپنداركه عصای زرين پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان يک رنگ برای پادشاهعصای مطمئن تری هستند. همواره حامی كيش يزدان پرستی باش، اما هيچ قومیرا مجبور نكن كه از كيش تو پيروی نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هركسی بايد آزاد باشد تا از هر كيشی كه ميل دارد پيروی كند .هر كس بايدبرای خويشتن دوستان يك دل فراهم آورد و اين دوستان را جز به نيكوكاری به دست نتوانآورد.از كژی و ناروايی بترسيد .اگر اعمال شما پاك و منطبق بر عدالت بود قدرتشما رونق خواهد يافت ، ولی اگر ظلم و ستم روا داريد و در اجرای عدالت تسامح ورزيد ،ديری نمی انجامد كه ارزش شما در نظر ديگران از بين خواهد رفت و خوار و ذليل و زبونخواهيد شد . من عمر خود را در ياری به مردم سپری كردم . نيكی به ديگران در منخوشدلی و آسايش فراهم می ساخت و از همه شادی های عالم برايم لذت بخش تربود.به نام خدا و نياکان درگذشته ی ما، ای فرزندان اگر می خواهيد مراشاد كنيد نسبت به يكديگر آزرم بداريد.پيكر بیجان مرا هنگامی كه ديگر در اينگيتی نيستم در ميان سيم و زر مگذاريد و هر چه زودتر آن را به خاك باز دهيد. چه بهتراز اين كه انسان به خاك كه اين همه چيزهای نغز و زيبا می پرورد آميخته گردد.منهمواره مردم را دوست داشته ام و اكنون نيز شادمان خواهم بود كه با خاكی كه بهمردمان نعمت می بخشد آميختهگردم.هم اكنون درمی يابم که جان از پيكرممی گسلد ... اگر از ميان شما كسی می خواهد دست مرا بگيرد يا به چشمانم بنگرد، تاهنوز جان دارم نزديك شود و هنگامی كه روی خود را پوشاندم، از شما خواستارم كه پيكرمرا كسی نبيند، حتی شما فرزندانم. پس از مرگ بدنم را موميای نكنيد و در طلا و زيورآلات و يا امثال آن نپوشانيد . زودتر آنرا در آغوش خاك پاك ايران قرار دهيد تا ذرهذره های بدنم خاك ايران را تشكيل دهد . چه افتخاری برای انسان بالاتراز اينكه بدنشدر خاكی مثل ايران دفن شود.از همه پارسيان و هم پيمانان بخواهيد تا بر آرامگاهمن حاضر گردند و مرا از اينكه ديگر از هيچگونه بدی رنج نخواهم برد شادباشگويند.به واپسين پند من گوش فرا داريد. اگر می خواهيد دشمنان خود راتنبيه كنيد، به دوستان خود نيكی كنيد
نظرات شما عزیزان: